بی تو بسر نمی شود
شعر زيبای حضرت شمس تبريزی به اين كار حال خاصی بخشيده و آنرا دلچسبتر ساخته است.
بی همگان بسر شود ، بی تو بسر نمی شود / داغ تو دارد اين دلم ، جای دگر نمی شود
ديده عقل مست تو ، چرخه چرخ پست تو / گوش طرب به دست تو ، بی تو بسر نمی شود
گاه سوی وفا روی ، گاه سوی جفا روی / آن منی كجا روی ، بی تو بسر نمی شود
دل بنهند بر كنی ، توبه كنند بشكنی / اين همه خود تو مي كنی ، بی تو بسر نمی شود
جان ز تو نوش می كند ، دل ز تو جوش می كند / عقل خروش می كند ، بی تو بسر نمی شود
خواب مرا ببسته ای ، نقش مرا بشسته ای / وز همه ام گسسته ای ، بی تو بسر نمی شود
خمر من و خمار من ، باغ من و بهار من / خواب من و قرار من ٬ بی تو بسر نمی شود
جاه و جلال من تویی ٬ ملکت و مال من تویی / آب زلال من تویی ٬ بی تو بسر نمی شود
بی تو اگر بسر شدی ٬ زیر جهان زبر شدی / باغ ارم سقر شدی ٬ بی تو بسر نمی شود
بی تو نه زندگی خوشم ٬ بی تو نه مردگی خوشم/سر ز غم تو چون کشم٬ بی تو بسر نمی شود
همچنین شعرهای دیگر این کار ....
ره میخانه و مسجد کدام است / که هر دو بر من مسکین حرام است ؟
نه در مسجد گذارندم که رند است / نه در میخانه کاین خمار خام است
ورای مسجد و میخانه راهیست / بجوئید ای عزیزان کاین کدام است
به میخانه امامی مست خفته است / نمی دانم که آن بت را چه نام است ؟
مرا کعبه خرابات است امروز / حریفم قاضی و ساقی امام است
برو عطار کاو خود می شناسد / که سرور کیست سرگردان کدام است